جمعه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۰

پرنده های درویش


پوستم از چرم ماهیست
و گاهی که به بازکردن پنجره ها دست می برم
هوای اتاق
مثلِ فرارِ آب از آکواریوم
تنهایم می گذارد

قلبِ پولکی، باز هم می خواهد
مثلِ پرنده های درویش
در هوای آزاد
شنا کند

اردیبهشت 90 / ساحل محمود آباد 
پرنده های درویش/ فتو از خودم



جمعه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۰

نسکافه ی سرد


توی دفتر یادداشت های روزانه
حوصله ی آرزو ها سر رفته است
 
حالِ  وخیمِ جمله هایی که از خواستن پر اند
بوی افسردگی
در پاراگراف هایی که موضوعشان زندگیست
بی خبری از خودکارِ بیک آبی ام
و ندانستنِ وقتِ پایین آمدنِ انسان
از اوج آرزوهایش

هدایت می گوید:
نامه ها و خاطرات را به یادداشت هایت اضافه کن
روی این ساعت ها باید کمی مکث کرد
و فرزانه از صفحه های بارانی و رفتنِ دستی افسرده
توی جیبی که سیگار ندارد، حرف میزند
نیلوفر تنها کسی است که در یادداشت های روزانه اش
خودکارِ بیکِ آبی را پیدا میکند

نسکافه ی سردِ روی میز می پرسد
چند ساعت است
که انگشتهای نابینایت، روی کیبورد
دنبالِ آخرِ این شعر میگردند
همیشه از دهن می افتم
همیشه سرد می شوم