جمعه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۰

نسکافه ی سرد


توی دفتر یادداشت های روزانه
حوصله ی آرزو ها سر رفته است
 
حالِ  وخیمِ جمله هایی که از خواستن پر اند
بوی افسردگی
در پاراگراف هایی که موضوعشان زندگیست
بی خبری از خودکارِ بیک آبی ام
و ندانستنِ وقتِ پایین آمدنِ انسان
از اوج آرزوهایش

هدایت می گوید:
نامه ها و خاطرات را به یادداشت هایت اضافه کن
روی این ساعت ها باید کمی مکث کرد
و فرزانه از صفحه های بارانی و رفتنِ دستی افسرده
توی جیبی که سیگار ندارد، حرف میزند
نیلوفر تنها کسی است که در یادداشت های روزانه اش
خودکارِ بیکِ آبی را پیدا میکند

نسکافه ی سردِ روی میز می پرسد
چند ساعت است
که انگشتهای نابینایت، روی کیبورد
دنبالِ آخرِ این شعر میگردند
همیشه از دهن می افتم
همیشه سرد می شوم


۲ نظر:

  1. حالِ وخیمِ جمله هایی که از خواستن پر اند,,,
    خوب!

    پاسخحذف
  2. حوصله ی آرزو ها سر رفته است...

    آرزوها هم از دست ما خسته شدند ولی ما همچنان کوتاه نمی آییم...!

    خیلی اوقات در آخر شعرهامان دچار یخ زدگی می شویم...خیلی اوقات...

    پاسخحذف