یکشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۹۰

شعرِ بعد از ظهرِ سربازی دور از میدانِ جنگ




شاید نمیدانی
تو آن گلدانِ شمعدانی هستی
که توریِ پنجره را کنار زده
موهایش را در هوای آزاد، وِل  کرده
و تکیه داده به عصرِ  آجریِ دیوارِ بهارخواب
         
شاید آن عکاس نمیدانست
در نسیمِ  قبل از غروبی که من نیستم
گلدانی منتظر است
تا موضوعِ شعرِ بعد از ظهرِ سربازی
دور از میدانِ جنگ شود

شاید من نمیخواهم
نگرانیِ کالبدِ نشسته در کنارِ کادر را درک کنم
و بیخیالیِ گلدانِ پشتِ توری را بیرون کشیده ام

میخواهم از کسی که جلوِ حرکتِ آن ثانیه را گرفت
بپرسم
آیا،  تو بیرونِ قاب را میگشتی
یا بیرونِ قاب تو را؟!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر